چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!
.
.
.
.
واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ،
توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ،
تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار
.
.
.
.
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ،
همیشه همین گونه بوده ،
برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
.
.
.
.
ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ
.
.
.
.
خداحافظ ای ماه شبهای تارم
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم
.
.
.
.
آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه ، پذیرفتی چه فریبنده ،
نیازمندت شدم چه حقیرانه ، به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه ،
واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه ، و من سوختم چه عاشقانه ،
.
.
.
میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد
پس خدانگهدار میگویم شاید از سر اتفاق
یک نفر دست هایش تکان بخورد .
.
.
.
.
شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ
شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظ
دوان به سوی توبودم ، که از جفا تیری
زد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ
.
.
.
.
برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم
من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم
ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن
نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن .
.
.
.
.
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
.
.
.
.
این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطره هامان خداحافظ
من میروم بدون تو اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ
.
.
.
.
خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت
.
.
.
.
طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده
یک … آه ! … خداحافظ یک فاجعه ی ساده
خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد
یه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد
.
.
.
.
خدا لعنت کند بر واژه ها حتی خداحافظ !
که یعنی آتشی افتاده در من با خداحافظ !
سکوت افتاده مثل رعشه ای بر استخوانهایم
شبیه موج سرد ساحل دریا خداحافظ
.
.
.
.
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند !
از دل برکه شب سر زد و تابید به خورشید
تا دل روشن نیلوفری اش پاک بماند !
.
.
.
.
خداحافظ برای تو چه آسان ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
.
.
.
.
تکیه به شونه هام نکن ، من از تو افتاده ترم
ما که به هم نمیرسیم ، بسه دیگه ! بذار برم
.
.
.
.
اگه می دونسنتی قطره ی بارون هنگام جدا شدن از ابر چه حسی داشت !
اگه می دونستی یه بندر هنگام رفتن کشتی ها چقدر تنها میشد !
اگه می دونستی درخت کاج هنگام پر کشیدن پرنده ها چقدر غمگین می شد !
اگه می دونستی با رفتنت چه آتیشی به جونم کشیدی اینقدر راحت نمی گفتی : خداحافظ …
.
.
.
.
منو ببخش تنهام نزار ، برای آخرین بار
تنهام نزار ، بی من نرو ، نگو خدانگهدار
.
.
.
.
تو رفتی شاخه عشقم شکسته
به چشمم شبنم حسرت نشسته
نگاهی هم نکردی وقت رفتن
نگاهی که سراسر اشک بسته
.
.
.
.
گفتی خداحافظ ! گفتم نمی خواهی مرا ؟
باشد نخواه ! اما ای کاش می گفتی چرا ؟
.
.
.
.
خدانگهدار عزیزم اما نمیشه باورم
توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرم
آخه چطور دلم بیاد چشاتو گریون ببینم ؟
.
.
.
.
میروم شاید کمی حال شما بهتر شود
میگذارم با خیالت روزگارم سر شود
.
.
.
.
ای که از اول جاده به سکوت شدی گرفتار
منو از خاطره کم کن ٬ تا ابد خدا نگهدار
.
.
.
.
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …
برو با یک « من » دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !
.
.
.
.
میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی
ولی هیچوقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با خداحافظی بعضی ها از چشمت جاری میشه
.
.
.
.
رفتی اما دل من مانده برِ دوست هنوز
میبرم جسمی و جان در گرو توست هنوز
.
.
.
.
من که زندگیمو باختم ، واسه یه لحظه دیدنت
نزار بازم دل بپوسه ، دوباره وقت رفتنت
.
.
.
.
باران باشد ، تو باشی ، یک خیابان بی انتها باشد ، به دنیا میگویم : خداحافظ