گاهی سکوت انتهای راست و همه حرفهای نگفته در یک بغض
رنج عظیمی است، وقتی به یادم میآورم که
عشق یه بازی زندگی است که اگه کسی رو دوست داری عاشقونه دوستش داشته باش
نه از روی قشنگی بلکه به خاطر مهربونیش
وقتی کنار تمام آرزوهایم زانو میزنم،صدای خنده هایت به گوشم میرسد
وقتی غروب جمعه هایم به درازا میکشد،آوازه ی مسافرت هایت به گوشم میرسد
وقتی وعده های سر خرمن تو به خیالی دست نیافتنی تبدیل میشود،
صدای همخوانی هایت را با خواننده ها میشنوم
وقتی رخت بربستم از تمام دنیای سردت،صدای دلتنگی هایت را میشنوم
و آن روز جز نگاه یخ زده م چیزی عایدت نمیشود زیبا
در نوشته هایم
در خیالم
در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت ، کنارم است.